هميشه لب‌هايتان چون گل محمدي، خندان باد
گلخندان
 
 

نمودار زیر تبار رستمی های بازران ساکن شهریار (تقی) را نمایش می دهد.



سلام

نمودار زیر رستمی های بازران ساکن در شهریار ید الله) را نشان می دهد



به نام خدا
در این صفحه ، مقاله ای جامع و خواندنی در مورد قالب "سه گانی" به قلم جناب آقای "دکتر علیرضا فولادی" برای مطالعۀ علاقمندان به قالب های مختلف شعری از جمله "قالب سه گانی" در نظر گرفته شده است ؛ امیدوارم نهایت استفاده را ببرید.

تعریف شعر سه‌گانی
سه‌گانی، شعری است با فرم بیرونی- کلی «کوتاه» و «سه‌لَختی» و فرم درونی- کلی «بسته» و کوبشی


آسمان با دل تنگم گریان؛ 
روی چترم باران، 
زیر چترم باران.


از میان ویژگیهای بنیادین سه‌گانی، دو ویژگی «کوتاه» بودن و «سه‌لَختی» بودن، به‌ترتیب، کمّیت هندسی و عددی سه‌گانی را نشان می‌دهند و با یکدیگر، بنیاد «فرم مکانیک» آن را می‌سازند؛ همچنین دو ویژگی «بسته» بودن و «کوبشی» بودن، به‌ترتیب، کیفیت هارمونیک و ریتمیک سه‌گانی را نشان می‌دهند و با هم، بنیاد «فرم ارگانیک» آن را می‌سازند.در یک سه‌گانی، وجود همه‌ی این چهار ویژگی به طور همزمان، ضرورت دارد و این بدان معناست که تنها وجود ویژگی «سه‌لَختی» بودن، سه‎گانی پدید نمی‌آورد.اینک توضیح این ویژگیها:
1- کوتاه 
از گذشته‌های دور و نزدیک، شعر کوتاه در زبان فارسی، به صورت تک‌بیت، دوبیتی، رباعی، شعر نیمایی و شعر سپید، رایج بوده است و ریشه‌های فرهنگی‌اش با بررسی حکمتهای بزرگمهر و امثال‌وحکم ایرانی و همچنین ریشه‌های ‌ادبی‌اش با مطالعه‌ی خسروانی و فهلویات و مانند آنها جای واکاوی دارد.امروزه که عوامل فرهنگی و اجتماعی، به‌ویژه کمینه‌گرایی و کم‌‌شکیبایی عام و خاص، شعر کوتاه را بر کرسی کاربرد روزافزون نشانیده است، سه‌گانی می‌کوشد خلأ شعر فارسی را از جهت نیاز جامعه‌ی ادبی به شعر کوتاه «ایرانی» و «روزآمد»، برطرف سازد.پدید آمدن سه‌گانی در این شرایط نشان می‌دهد که نظام شعر فارسی، همچنان زنده و توانمند و پویاست.افزون بر این، به نظر می‌رسد سه‌گانی ظرفیت این را داشته باشد تا پریشانیهای شعر کوتاه فارسی را سروسامان ببخشد، زیرا هر یک از مصادیق این نوع شعر، دچار مشکلی مانند «ایرانی» نبودن یا «روزآمد» نبودن است؛ ضمن این که پاره‌ای از آنها تعریف دقیق ندارند.ناگفته نماند که مسئله‌ی ایرانی بودن یا ایرانی نبودن در اینجا به همخوانی یا ناهمخوانی عناصر شعری با ساختار ذهن و زبان ما ایرانیان بازمی‌گردد و از این چشم‌انداز، هر پدیده‌ای که با این ساختار دمخور نباشد، طبعا مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد، چنان که هنوز هایکو، مورد قبول عامه‌ی جماعت شعرخوان ما نیست و وجود آن مانند این است که بخواهیم کباب کوبیده را به جای گوشت، با نیلوفرهای آبی بپزیم.


2-  سه‌لَختی یودن
شعر کوتاه، از جهت فرم بیرونی - کلی، محدود است و بنا بر ظرفیت ذهن آدمی در یک بخش‌بندی، ظاهرا نمی‌تواند پنج لَخت، بیشتر داشته باشد؛ خواه موزون باشد، که در این صورت، لَخت، یعنی مصراع، و خواه غیرموزون باشد، که در این صورت، لَخت، یعنی سطر.اینجاست که شعرهای کوتاه کلاسیک فارسی، تا کنون یا دولَختی (تک‌بیت) بوده‌اند یا چهارلَختی (دوبیتی و رباعی) و امروزه نیز شعرهای کوتاه نیمایی و سپید، اکثرا یک‌لَختی تا پنج‌لَختی‌اند و نمونه‌های فراتر از پنج‌لَختی آنها زیاد نیست.این نکته را گفتیم تا بگوییم، به باور ما حدومرز شعر کوتاه فارسی، از جهت فرم بیرونی - کلی، یک‌لَختی تا پنج‌لَختی است و بنابراین، سه‌گانی به عنوان یک گونه‌ شعر سه‌لَختی، نقطه‌ی تعادل این نوع شعر خواهد بود.
جالب توجه این که کسانی در جلساتشان کوشیدند تأکید ما را بر این گونه شعر سه‌لَختی، به بستن دست و بال شاعر نسبت دهند و پس از مدتی سرانجام در همان جلسات به این واقعیت رسیدند که شعر کوتاه باید حدومرز داشته باشد و از این منظر، تعداد لَختها و یک‌نَفَس خوانده شدن و تک‌هسته‌ای بودن این نوع شعر را مورد بحث قرار دادند و هرگز اقرار نکردند که ما چند سال است متذکّر همین دیدگاه بوده‌ایم و گفته‌ایم از یک تا پنج لَخت، حدومرز فرم بیرونی - کلی آن است و حدومرز فرم درونی - کلی آن هم در هر کدام از شعرهای کوتاه یک‌لَختی یا دولَختی یا سه‌لَختی یا چهارلَختی یا پنج‌لَختی و در هر یک از شاخه‌های کلاسیک و نیمایی و سپید، امکان تغییر و تشخص و تمایز دارد و حتی وجود زیرشاخه‌های مختلفی را برمی‌تابد؛ چنان که شعر کوتاه فارسی چهارلَختی کلاسیک، هم دوبیتی را به عنوان یک شاخه در بر می‌گیرد و هم رباعی را به عنوان شاخه‌ای دیگر و هم دیگر موارد را که هنوز نامی نیافته‌اند یا پدید نیامده‌اند.
بهتر است این نکته را نیز بگوییم و برویم سرِ اصل مطلب:همچنین از دیدگاه ما بنا بر مقتضیات شعر فارسی، کاربرد اصطلاحات یگانی و دوگانی و سه‌گانی و چهارگانی و پنجگانی، به ترتیب، برای شعرهای کوتاه یک‎لَختی و دولَختی و سه‌لَختی و چهارلَختی و پنج‌لَختی اعم از کلاسیک و نیمایی و سپید، مناسب‌تر می‌نماید.
باری، عدد سه، یک عدد کهن‌الگویی است.برای اثبات این فرضیه لازم نیست از اهرام ثلاثه و تثلیث مسیحی و سه بار سلام دادن در نماز و سه باور بنیادین پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک در آیین زردشت و سه‌تکه بودن ساختار گاثاهای اوستا و مَثَل «تا سه نشه، بازی نشه» و مَثَل «یکی غمه، دوتا کمه، سه‌تا خاطرجَمعه» و این قبیل چیزها که شمارشان فراوان است، سخن بگوییم تا پیشینه‌های اسطوره‌ای و تاریخی و دینی و فرهنگی آن را نشان دهیم، چون وجود سربسته‌ی خسروانی‌ در ایران باستان و همچنین وجود هایکو در شعر ژاپنی و همینطور وجود نمونه‌های مشابه، در بیشتر ادبیاتها و خرده‌ادبیاتها کافی است تا این نکته را دریابیم و سه‌خشتیهای کُرمانجی و نوخسروانیهای مهدی اخوان ثالث هم در این رده قرار می‌گیرند.
3- بسته 
فرم درونی - کلی بسته را در مقابل فرم درونی - کلی باز به کار برده‌ایم.برای نمونه، بیت:

مانند ماه در آب 
تابیدنت چه زیباست 


فرم درونی- کلی باز دارد و به این صورت قابل ادامه است:
دریا به رنگ چشمت 
چشمت به رنگ دریاست 
بر بوم گیسوانت 
تصویر موج پیداست...
اما همان بیت، با افزودن یک مصراع، می‌تواند فرم درونی - کلی بسته به خود بگیرد:

مانند ماه در آب 
تابیدنت چه زیباست! 
زیبا همیشه تنهاست.


همه‌ی گونه‌های شعری، اعم از کوتاه و میانه و بلند، قاعدتا باید متناسب با شرایطشان دارای فرم درونی ‌- کلی بسته باشند، چنان که وجود این ویژگی به طور محسوسی در تک‌بیت زیر یافتنی است:

خدایا! مرا فارغ‌البال کن! 
و بنشین و...پرواز را...! حال کن! 


و بی‌توجهی به این قاعده، شعرهای ناقص پدید می‌آورد.این در حالی است که شعرهای کوتاه امروزی، به‌ویژه در شاخه‌های نیمایی و سپید، اکثرا فرم درونی - کلی باز دارند، چنان که گویی هر کدام یک برش از شعری بلند را پیش روی ما می‌گذارند.شعر سه‌لَختی زیر، همین ایراد را داشت و بدین دلیل، جزو سه‌گانیهای این دفتر قرار نگرفت:


مَشک بر خاک و خیمه‌ها بر باد؛ 
آب از شرم، آب شد آن روز، 
آتش از غم، کباب شد آن روز.


فرم درونی - کلی باز را حتی در بسیاری از دوبیتیها و رباعیهای امروزی می‌توان دید و سه‌گانی با درک این مشکل، بر بسته بودن فرم درونی خویش اصرار می‌ورزد.
ناگفته نماند که فرم درونی - کلی بسته‌ی سه‌گانی، برداشت هنری از الگوی قیاس منطقیِ «صغری و کبری و نتیجه» است و بنابراین در ذهن و زبان انسان، ریشه دارد.این نکته بدان معناست که پایان‌بندی سه‌گانی حتما باید مانند الگویش، تمام‌شده و قانع‌کننده باشد.تمام‌شده باشد، یعنی با پایان یافتن سه‌گانی، حرفی برای گفتن در باره‌ی موضوع آن باقی نماند و قانع‌کننده باشد، یعنی خواننده پس از خواندن سه‌گانی انتظار ادامه‌‌‌ی آن را نکشد.
4- کوبشی 
عموم کوتاه‌سرایان امروزی در باره‌ی فرم درونی - کلی بسته، دریافت درستی ندارند و تمام‌شدگی شعر را عین قانع‌کنندگی آن می‌دانند و بدین دلیل، شعرهای کوتاه امروزی غالبا از خاصیت اقناع مخاطب بی‌بهره‌اند.برای رفع این مشکل، یک راه بیشتر نمی‌شناسیم:شعر کوتاه در عوض کوتاهی خویش باید چیزهایی به مخاطب ببخشد که این کوتاهی را جبران نماید.آن چیزها چیست؟ یک موردش زدن ضربه‌ی ذهنی است؛ ضربه‌ای که به جای منفعل ساختن احساس یا اندیشه‌ی مخاطب، فعّالیت احساسی و اندیشگی او را برانگیزد.البته این کار به لحاظ زبان و موسیقی و تزیین و تصویر، همگام پیش می‌رود و یک شاعرانگی انرژیک و انفجاری پدید می‌آورد که همان «ناگهانیگی» یا «درلحظگی» است.ضمنا جلوه‌های تصویری چنین کاری، متفاوت است و گاه از راه کاربرد یک تشبیه بدیع و گاه از راه کاربرد استعاره‌ا‌ی غریب و گاه حتی از راه گره‌ و گره‌گشایی روایی و مانند آنها پدید می‌آید و در هر صورت، اساس آن را پارادوکس تشکیل میدهد.

اندکی مهربانتر!
با کدامین امیدت ببوسم؟ 
ای گل کاکتوسم! 


در سه‌گانی بالا، کاربرد استعاره‌ی غریب «گل کاکتوس» برای «محبوب بداخلاق»، این وظیفه را بر عهده گرفته است؛ ضمن این که همین تعبیر، نوعی پارادوکس نیز در بر دارد که به گل بودن و کاکتوس بودن همزمان آن بازمی‌گردد.
باری، اکنون پس از سالها تجربه و برخلاف احتمالات پیشین، بر آنم که ضربه‌ی ذهنی نمی‌تواند جز در مصراع یا سطر سوم سه‌گانی بخورد و دست‌کم نمونه‌های برتر، این‌گونه نشان می‌دهند.بااین‌حال، چه‌بسا این کار، به صورت تصاعدی از مصراعها یا سطرهای پیشین آغاز شود و در مصراع یا سطر سوم، به اوج برسد:

عشق من هم زمینی‌ست، اما
عین پاکی‌ست؛
عشق‌ من زیرخاکی‌ست.


اصول سه‌گانی 
این اصول، مقوّم فرم کلی - درونی سه‌گانی و باعث تمایز سبک‌شناسیک آن است.پیش از توضیح چنین اصولی این دو نکته را بگوییم که اولا ترکیب آنها مهم است، نه کاربرد یکی از آنها و ثانیا جزئی و عملی‌‌اند، نه کلی و نظری.
1:عبور سطحی و عمقی از پدیده‌ها 
این اصل، به حرکت نگاه سه‌گانی‌پرداز در سطح و عمق پدیده‌ها اشاره دارد؛ کاری که باعث می‌شود تا کوتاهی سه‌گانی محسوس نباشد و خواننده حس کند با خواندن آن، مسیری پرپیچ‌وخم را پشت سر نهاده است.درک سطحی یا عمقی بودن این عبور از راه واکاوی تکیه‌گاههای معنایی مصراع یا سطر، امکانپذیر است.برای نمونه در سه‌گانی:


لزومی ندارد «تعرّف» بخوانیم؛ 
بیا مثل گلهای وحشی 
کمی بی‌تعارف بمانیم!


این تکیه‌گاه‌های معنایی به صورت زیر پیش رفته‌‌اند:
"تعرّف":عمقی، 
گلهای وحشی:سطحی، 
بی‌تعارف:عمقی.

 

و نهایتا عبور سه‌گانی‌پرداز در آن، عبوری عمقی- سطحی- عمقی است.
منظور از چنین اصلی این نیست که سه‌گانی‌پرداز بنشیند و سطحی یا عمقی بودن عبور خود از پدیده‌ها را رقم بزند، بلکه باید این کار را با تمرین برای تقویت سیلان ذهن، ملکه‌ی طبع خویش گرداند، زیرا سه‌گانی شعر حرکت است، نه شعر سکون.
باری، اصل عبور، دست‌کم روش‌های زیر را برمی‌تابد؛ ضمن این که بی‌گمان مهارت شاعر برای این کار روش‌آفرین خواهد بود:
الف) سطح- سطح- سطح 


ابرِ یک شهر، کمی بر سرِ جنگل بارید، 
شیرها پیر شدند، 
موشها شیر شدند.


ب) سطح- سطح- عمق 


با هر شکوفه معجزه‌ای کرد 
رنگین و آبدار، 
پیغمبرِ بهار 


ج) سطح- عمق- سطح 


کوه، با این که بس باشکوه است، 
عشق را می‌شناسد؛ 
درّه آغوش کوه است.


د) سطح- عمق- عمق

 
پیچکی با نخ پوسیده‌ی خود گفت:
برنیاید به هوس، عشق؛ 
اعتماد است و سپس، عشق.


هـ) عمق- عمق- عمق 
زندگی جنگِ سرد است؛ 
مرگ سخت است، اما 
زندگی کارِ مردانِ مرد است.


و) عمق- عمق- سطح 


تو گویی خدا از تماشای این باغ، رفته‌ست 
که در جای دیگر بسازد بهشتی؛ 
چه گل‌های زیبای زشتی.


ز) عمق- سطح- عمق 


آن‌چنان عاشقم که همواره 
روی او را در آب می‌بینم؛ 
من نخوابیده خواب می‌بینم.


ح) عمق- سطح- سطح 


بین جبر و اختیار، 
یک طرف، طنابدار، 
یک طرف، طنابِ دار.


2: توجه به کشف و اتفاق شاعرانه 


یک نهنگ پیر 
می‌کند شنا 
روی ماسه‌ها.


در این سه‌گانی، دو مصراع زیر، حاوی یک کشف شاعرانه است:
...
می‌کند شنا 
روی ماسه‌ها 


و همچنین دو مصراع زیر، حاوی اتفاقی شاعرانه:


یک نهنگ پبر 
...
روی ماسه‌ها 


"کشف" بودن مورد اول به واسطه‌ی کاربرد تعبیر «شنا» برای قرار گرفتن نهنگ روی ماسه‌ها و «اتفاق» بودن مورد دوم به واسطه‌ی خود قرار گرفتن نهنگ روی ماسه‌ها تجلی پیدا کرده است.به‌هر‌حال، دنیای سه‌گانی دنیای این‌گونه مکاشفه‌هاست.البته گاه در هر سه‌گانی یکی از این دو مورد کاربرد می‌یابد و گاه هر دو مورد کاربرد می‌پذیرند.ضمنا گاه در هر سه‌گانی یکی از این دو مورد، دو بار یا حتی بیشتر به کار می‌رود.برای نمونه، سه‌گانی زیر حاوی دو کشف شاعرانه در مصراعهای دوم و سوم است:


حرفهایت قشنگ است؛ 
آری، اما تو رنگین‌کمانی، 
حرفِ رنگین‌کمان، هفت رنگ است.


3-  ایجاد برخورد میان عاطفه و تفکر 

سه‌گانی برخلاف کاریکلماتور، فضای احساسی دارد، اما در درون این فضا، حرفهای اندیشگی می‌زند.روشن است که احساس با زبان و موسیقی و تزیین و تصویر بیان می‌شود، ولی این عناصر در سه‌گانی، همه به سوی بیان اندیشه حرکت می‌کنند.
ایجاد برخورد میان عاطفه و تفکر، چونان یک حادثه، سه‌گانی را به شعری جرقه‌وار بدل می‌سازد؛ جرقه‌ای که از همان برخورد پدید می‌آید.روش‌های این کار بسته به مهارت شاعر، گوناگون است و برای نمونه امکان دارد محسوس یا نامحسوس باشد.در روش محسوس، ضمن یک سه‌گانی، گزاره‌ای با ژرف‌ساخت عقلانی می‌گنجد و این فرایند معمولا در آخر سه‌گانی روی‌ می‌دهد:

 

ای کاش باغبانان 
دیگر گلی نکارند!
(گلها وفا ندارند ).


اما ممکن است در اول سه‌گانی نیز اتفاق بیفتد:


(شهر من زير خروارها دود، مرده‌ست؛)
روی اين قبر، 
گريه كن! ابر!


ولی روش نامحسوس، به صورتی است که از کل یک سه‌گانی، گزاره‌ای عقلانی به دست می‌آید:


یک نفر، باز، دارد در اینجا...؛ 
آ...ی 
آدمک‌ها!


گزاره‌ی عقلانی این نمونه چنین است:«آدمهای زمان ما چندان از عواطف انسانی دور شده‌اند که نمی‌توان از آن‌ها درخواست یاری کرد و در عوض، باید به آدمک‌ها پناه برد.رابطه‌ی بینامتنی این سه‌گانی با شعر «آی آدم‌ها»ی نیما بر خواننده‌ی امروزی پوشیده نیست.


4:.برابر داشتن جوانب صورت و معنی
هر سبک ادبی، برخی از عناصر ادبی را پیش می‌کشد و بعضی از عناصر ادبی را پس می‌زند، اما روشن است که این‌ کار به افراط و تفریط می‌انجامد و جریان‌های خودآگاه شعر معاصر فارسی، مانند شعر حجم و برخی شاخه‌های شعر دهه‌ی هفتاد و حتی بعضی جریان‌های غزل دهه‌های هفتاد و هشتاد، چنین پدید آمده‌اند و این نکته در باره‌ی پاره‌ای از سبک‌های شعر کلاسیک فارسی، مانند سبک هندی هم صادق است.برای رفع این ایراد، رعایت اعتدال ادبی، ضرورت دارد؛ بویژه برای سه‌گانی که قصدش صرفا شاعری نیست و از این فضیلت، حکمت می‌طلبد و به‌طور‌کلی رشد انسان معناگریز و شعرستیز و گمشده و بق‌کرده‌ی امروز را هدف قرار داده است.
ایجاد اعتدال میان صورت و معنی در سه‌گانی، یک اصل اساسی است؛ اصلی که بر اهمیت عاطفه و تفکر در این نوعِ شعری، به اندازه‌ی اهمیت زبان و موسیقی و تزیین و تصویر، تأکید می‌ورزد. هیچ یک از شگردهای ادبی به صرف شگرد بودن در سه‌گانی جایگاهی ندارند، مگر این که خدمتگزار معنای آن باشند و این همان حرفی است که قرن‌ها پیش عبدالقاهر جرجانی زده است. طی چهارمین نشست سه‌گانی‌پردازان گفتم:در هایکو تنها تصویر، آن نیز بر پایه‌ی بینش ذن بودیسم، اهمت دارد:


برکه‌ی کهن 
غوکی جهید 
صدای آب 


ولی این نوع محوریت تصویر، مربوط به سبک خراسانی شعر فارسی بوده است:


فرو بارید بارانی ز گردون 
چنان‌چون برگ گل بارد به گلشن

 
و ما اکنون قرن‌هاست از آن برگذشته‌ایم و به مرزهای شاعرانه‌ی ژرف‌تری رسیده‌ایم و سه‌گانی هم تابع همین تکامل است و برخلاف سکوت هایکو، حرف می‌زند.


5: بهره‌گیری از شگردهای ویژه‌ی «امثال و حکم» و «کاریکلماتور» و «گزین‌گویه»
این اصل، درواقع واگویه‌ی مصداق‌های اصل پیشین است، چون شگردهای ویژه‌ی «امثال و حکم» و «کاریکلماتور» و «گزین‌گویه» عموما به تبع معنی، کاربرد می‌پذیرند و از‌این‌رو، می‌توانند الگوهای هنری سه‌گانی قرار گیرند.در این‌ موارد، کاربرد جناس‌ها و طردوعکس‌‌ها و متناقض‌نماها و حتی تشبیه‌ها و استعاره‌ها، رویکرد معنی‌آفرینی دارد و اینجاست که به نظر می‌رسد استقصای دقیق آن‌‌ها با روش آماری ضروری باشد:


مرزها توبه‌تو شد؛ 
آرزو زندگی شد، 
زندگی آرزو شد.


ناگفته نماند که منظور از چنین اصلی، «ارسال‌المثل»، یعنی کاربرد مَثل در سه‌گانی نیست؛ هرچند آن نیز به تبع معنی جای کاربرد در این نوعِ شعری را دارد. همچنین ممکن است سه‌گانی، مَثل شود که باز، این قضیه، با فحوای اصل مذکور، فرق می‌کند.


6: رعایت ایجاز مضاعف 
آثار ادبی، از ایجاز و اطناب، به اقتضای حال بهره می‌گیرند، اما سه‌گانی نه‌تنها پیوسته بر پایه‌ی رعایت ایجاز استوار است، بلکه این کار را به حد اعلی می‎رساند و اینجاست که باید گفت، سرودن سه‌گانی، با «رعایت ایجاز مضاعف» پیش می‌رود، چنان که در سه‌گانی زیر، هیچ عنصر زبانی زایدی وجود ندارد:


بارانِ جرجر، 
یعنی از این دنیای خاکی 
آلودگی پر.


بر این پایه می‌توان سه‌گانی را «اعجاز ایجاز» نامید، چه از یک سو در آن، فضای مانور شاعرانه بسیار تنگ است و از سوی دیگر در همین فضا نیز، به کار نبردن حشوها و قیدهایی مانند اصوات و مضاف‌الیه‌های پیاپی و صفت‌های پیاپی و مترادف‌ها و عبارت‌های فعلی ارجحیت دارد تا پیام شعر، بدون پارازیت انتقال یابد، مگر آن‌جا که کاربرد این موارد، جای‌گزین عناصر زبانی اطناب‌آمیز قرار گیرد:


در چه کاری؟ [هان]؟ 
[آه]! پس بیهوده پر داری؟ 
کفشدوزک [جان]!


در این نمونه، «هان» به جای «آگاهانه به من پاسخ بده»، «آه» به جای «غمگینانه از تو می‌پرسم» و «جان» به جای «که بسی دوستت دارم» کاربرد پذیرفته است و خلاصه هرکدام، جانشین عنصر زبانی طولانی‌تری قرار گرفته‌ است.
حذف فعل، یکی از ویژگیهای سبکی- زبانی شایسته برای سه‌گانی است و با این کار، هم ایجاز مضاعف سه‌گانی و هم ابهام هنری آن تأمین می‌گردد:


فکرِ مردارِ تازه‌اش در سر، 
چشمِ این‌یک به مرگِ آن‌دیگر؛ 
لاشخور، از عقاب، تنهاتر.


7: کاربرد زبان ساده و در عین حال، استوار 
سه‌گانی، شعر زندگی است و بر این پایه، نمی‌توان در آن، به بازی‌های زبانی فانتزی تن داد و بااین‌حال، همواره باید مراقب استحکام زبان آن بود. خلاصه، سه‌گانی از جهت زبان، سبک «سهل ممتنع» را برای خود مناسب‌تر می‌داند و همان سبک را بر کرسی کاربرد می‌نشاند، زیرا هدف آن، رسیدن به شعر ناب است، نه هنرنمایی با فرمها.
کاربرد تعابیر دور از ذهن در سه‌گانی، به منزله‌ی سنگ‌اندازی پیش پای معناست و وجود همین مشکل در مصراع اول سه‌گانی زیر، گزینش آن را برای این دفتر، با تردید مواجه ساخت:


داغِ ما دق می‌شود؛ 
گیسوانت را نباف!
مرگ، عاشق می‌شود.


بر همین پایه، «باستانگرایی» و «تلمیح» و مانند آن‌ها که با جاری زندگی، میانه‌ای ندارند، در سه‌گانی نیز جایگاهی ندارند، مگر آن‌جا که کاربرد آن‌ها، اولا به ضرورت معنی پیش برود و ثانیا مانع انتقال سریع پیام شعر نباشد.سه‌گانی زیر هم، به دلیل داشتن همین دو مشکل، از گزینش برای این دفتر بازماند:


در نگرگاه عقل ایرانی 
خارج از راه عشق می‌خوانی؛ 
با توام، زوربای یونانی!


با آن‌چه گذشت، می‌توان حدس زد که «واژه‌سازی» نیز همین حکم را دارد و هرجا این هنرنمایی زبانی، در نخستین برخورد، مفهوم نباشد، پذیرفته هم نخواهد بود؛ چنان که سه‌گانی زیر را به دلیل مانع‌تراشی ترکیب «دلچرانی» برای انتقال سریع پیام شعر، از میان سه‌گانی‌های این دفتر کنار گذاشتم:


کار او جز دلچرانی نیست؛ 
کودکان هم خوب می‌دانند، 

بادبادک آسمانی نیست.


این نکته، بدان معناست که هرچه در دستور زبان جایز یا صحیح نیست، در سه‌گانی هم جایز یا صحیح نیست، باز مگر آن‌جا که به اقتضای روند معناآفرینی پیش برود و هنجارگریزی‌های زبانی همگی همین حکم را دارند. در مصراع اول سه‌گانی زیر، تحت تأثیر فعل مرکب «شعله کشیدن»، به جای عبارت «شعله‌ام تا کجا می‌رسد»، اشتباها از عبارت «شعله‌ام تا کجا می‌کشد» بهره گرفته بودم و همین اشتباه سبب شد تا آن را برای این دفتر انتخاب نکنم:


ببین شعله‌ام تا کجا می‌کشد!
مرا یک دل این‌گونه آتش زده‌ست؛ 
درخت گلابی چها می‌کشد؟


ضوابط سه‌گانی 
این ضوابط، شامل سه ضابطه است که با توضیح مختصر از پی می‌آیند و پای‌بندی به آن‌‌ها سه‌گانی را تا حد یک مکتب شعری فرا می‌برد:


1: حکمت شاعرانه 
حکمت، یعنی علم به حقیقت پدیده‌ها. جهان بی‌معنای ما تشنه‌ی حکمت است و فرستادن خواننده دنبال نخودسیاه هذیانات گنگ یا احساسات سطحی در این جهان، نوعی همنوایی با پلشتی‌های آن بیش نیست. شعر حاصل تعهد است و کدام تعهد والاتر از تعهد به نواهای جاودانه‌ی حقیقت؟ 
سه‌گانی‌پرداز از دریچه‌ای که سه‌گانی پیش روی او گشوده است، حکمت می‌جوید و حکمت می‌گوید، زیرا چارچوب تنگ آن، مانند چارچوب تنگ حوصله‌های امروزین، جای هذیان‌بافی و سطحی‌نگری برای وی باقی نمی‌گذارد. سه‌گانی پیشاپیش پذیرفته است که فرصت‌ها و فراغت‌هایمان اندک است و از این رو، بلندی حرفش را به اندازه‌ی کوتاهی قدش می‌فشارد تا انرژی فشرده‌ی آن، روح گرسنه‌ی انسان معاصر را سرپا نگاه دارد و مگر نه این که اساسا شعر، فشرده‌ی زمان است؟


در کار تو آمدن جدایی‌ست، 
آن‌گونه که رفتن آشنایی‌ست؛ 
ماهیّت ماه، خودنمایی‌ست.


ادراک ماهیت پدیده‌ها و روابط نادیده و ناگفته‌ی میان آن‌ها، راهی است که سه‌گانی‌پرداز را به حکمت می‌رساند.او این راه طولانی را با جان و دل پشت سر می‌گذارد.حکمتی که وی می‌یابد و می‌گوید، شاعرانه است، نه بدان دلیل که در پوشش تصویر و تزیین رخ می‌نماید، بل از آن رو که با «شعور» شاعری به دست می‌آید و این شعور، همان ذوقی است که حتی بی تصویر و بی تزیین، شعر ناب می‌آفریند:


تلخ یا شیرین، 
هرچه هست، این است؛ 
زندگی، لیموی شیرین است.


دادن نماهای متکثر از حقیقتی واحد، به شناخت هرچه کامل‌تر آن حقیقت می‌انجامد و سه‌گانی این‌گونه خوشه‌وار در درون و بیرون می‌‌گسترد، چون ذات آن بر پایه‌ی تکثر استوار است:


ما و این زخمهای ریز و درشت،
نَقلِ یک گوسفند و گلّه‌ی گرگ؛
زندگی، خود، ریاضتی‌ست بزرگ.


2: اشراق شاعرانه 
اشراق، یعنی تابش؛ تابش بعد پنهان واقعیت در روح شاعر. این امر، نیاز به آمادگی دارد؛ آمادگی آینگی برای پذیرش بازتاب حقیقت پدیده‌ها؛ حقیقتی که در بعد پنهان واقعیت نهفته است. این آمادگی، با «تزکیه‌» به دست می‌آید. منظور از تزکیه این نیست که سه‌گانی‌پرداز به چله‌نشینی‌های صوفی‌وار بپردازد، بلکه خالی ساختن روح از اخلاق غیرانسانی و پر ساختن آن از زیبایی و محبت هم‌نوع و دوستداری طبیعت و عشق به مبدأ هستی برایش کافی است.سه‌گانی، شعر روح‌های پاک است.
در این روش، ذهن و عین یکی می‌شوند و سوژه و ابژه، یگانگی پیدا می‌کنند و از این رهگذر، ماهیت پدیده‌ها و روابط میان آن‌ها بدان‌گونه که حقیقتا هست، رخ می‌نماید:


این اوجِ یک تلاقیِ زیباست:
ساحل، همیشه اوّلِ دریا، 
دریا، همیشه آخرِ دنیاست.


سه‌گانی‌پرداز، فعال است، نه منفعل؛ یعنی به بازتاب حقیقت پدیده‌ها در آینه‌ی روحش فعالانه یاری می‌رساند و آن را بازمی‌آفریند و گاه سرنخ‌هایی از آن حقیقت می‌یابد که گمان وجود آن‌ها نمی‌رفت:


آرام! اینجا زمین است؛ 
شاعر که باشی، برایت 
پاییز، میدان مین است
.


باری، نگاه سه‌گانی‌پرداز، یک نگاه ویژه است؛ نگاهی سیال و حساس و دقیق و عمیق و تهوّرآمیز و خطرپذیر و بااین‌همه، ساده و بی‎شیله‌پیله.هر شاعری که به سرودن سه‌گانی روی آورد، از این نگاه چاره‌ای نخواهد داشت.
3: تناقض شاعرانه 
دنیای ما دنیای تناقض‌هاست و در عصر ما، تناقض، یکی از ارکان تعریف زیبایی را تشکیل می‌دهد. سه‌گانی در بنیاد به اجتماع‌ نقیضین‌ تکیه دارد، چه، از یک سو برخورد میان عاطفه و تفکر را بازمی‌تابد و از سوی دیگر برابر داشتن جوانب صورت و معنی را. این‌ها در جنبِ تکثرگرایی و قطعیت‌گرایی همزمان و ساخت‌شکنی و ساخت‌گرایی توأمان آن، مصادیق تمام‌عیاری از تناقض‌های بنیادین سه‌گانی را فرا روی ما می‌گذارند و با توجه به اصالت دیرینه‌ی سه‌گانی، آن را تا جمع میان کلاسیسیسم و مدرنیسم و پست‌مدرنیسم پیش می‌برند.«سه‌گانی با ریشه‌ی اصیل و استخوان کلاسیک و جان مدرن» تعبیری است که از آن به دست داده‌اند.
بااین‌همه، سه‌گانی به این میزان دل خوش نمی‌دارد و نگاهش را بر یافتن و گفتن تناقض‌های شاعرانه‌ی موجود در بعد پنهان واقعیت متمرکز می‌سازد. شاعرانگی سه‌گانی نه به روساخت تصویری و تزیینی آن، بلکه به ژرف‌ساخت متناقض‌نمای آن بازمی‌گردد و این‌جا رویشگاه شعر ناب است:


نَقلِ جادو نیست؛ 
هرچه می‌گردم، 
زیر چترم کسی بجز او نیست.


البته سه‌گانی عموما با روساخت تصویری و تزیینی و چه‌بسا موسیقایی عرضه می‌شود، اما این موارد برای آن عارضی‌اند و ذاتش را جلوه‌گر نمی‌کنند. تناقض شاعرانه، ستون فقرات سه‌گانی است و سه‌گانی بدون آن، سه‌گانی نخواهد بود:


هرکه نزدیک، از تو بی‌خبر است؛ 
آه! بگذار از تو دور شوم!
کوه، از دور، باشکوه‌تر است.


در شاعرانگی سه‌گانی، نمادها نیز به عنوان تصویرهای چندوجهی نقش دارند. نمادها ذاتا پارادوکسیکالند، به این دلیل که واقعیت و فراواقعیت را همگام نمایش می‌دهند.در سه‌گانی، نمادها، «برخاسته»‌اند، نه «برساخته»؛ یعنی از جمع میان حکمت و واقعیت پدید می‌آیند و اینقدر هست که فقط امکان تفسیر نمادین آن‌ها هم وجود دارد:


ای کاش عمری زنده باشد جوجه‌تیغی!
با خارهایش 
همواره دشمن می‌تراشد جوجه‌تیغی.

 

 

http://shereno.com/post-21957.html

 

 



به نام خدا

الحمدلله کتاب شاهدان عشق از چاپ خارج و در شهر های قم، تهران، مشهد و فامنین در بین کسانی که پیش خرید کرده بودند در حال توزیع می باشد.



جناب عبدالکریم بن احمد بن علی بن احمد بن علی ازناوی معروف به بیاری از ازناو همدان است و این مطلب را سمعانی در کتاب انساب خود ص 188 ذکر کرده است. (استاد دکتر رضا جلیلی)

 

در تاجیکستان مزار بسیار شریفی دارد که به امام همدان معروف است و مطاف خاص و عام و احترام ویژه ای نسبت به ایشان قائلند . (استاد حاتم گویا)

 

 

با تشکر از استاد حاتم گویا به سبب ارسال عکس ها



یک شنبه 14 شهريور 1395برچسب:حماسه بابا,عظیم سرودلیر,گلخندان, :: 20:17 ::  نويسنده : عظیم سرودلیر

کتاب "حماسه بابا" داستان زندگی و شهادت بسیجی دلاور شهید احمد کوچکی است.

فرازهایی از کتاب حماسه بابا:

مادر و پسر همچنان منتظر نشسته بودند و مشهدی احمد هم در مِه اشک آلود اندوه و غم فرو رفته بود و توان بیرون رفتن از آن‌را نداشت. دقایقی گذشت. گریه و زاری او فروکش کرد و لب به سخن گشود:

- در خواب دیدم که دو لشکر در مقابل هم ایستاده‌اند. یکی از لشکر‌ها زیاد بود ولی درسمت تاریکی قرار داشت. لشکر دیگر اندک بود ولی در سمت نورانی قرار گرفته بود. تعدادی سیّد اولاد پیامبر ‌را هم دیدم که دور هم نشسته بودند. از آن‌ها پرسیدم، "این لشکرها چه کسانی هستند؟" آن‌ها پاسخ دادند، "مگر نمی‌دانی؟ این‌ها لشکر کفر و اسلام است." پرسیدم، " به من هم اجازة جنگ می‌دهید؟" فرمودند، "برو از امام حسین علیه‌السّلام که آن لشکر نورانی ‌را فرماندهی می‌کند اجازه بگیر." من خدمت آن حضرت که این طرف آن طرف می‌دوید و لشکر ‌را فرماندهی می‌کرد رفتم. از ایشان پرسیدم، "آیا به من هم اجازة جنگیدن می‌دهید؟" ایشان فرموند که هنوز نوبت شما نرسیده است.

            از آن شب به بعد، مشهدی احمد دایم گریه می‌کرد و می‌گفت، "پس نوبت من کی می‌رسد؟"

.........

 

بابا در تاریکی شب در حالی که یک لحظه چشم از دشمن بر نمی‌داشت با زبان دل به راز و نیاز مشغول بود. او سعی می کرد  به چیزی جز  یاری و نصرت الهی فکر نکند. هر وقت که نیم نگاهی به طرف نوجوانش می‌انداخت که مبادا خوابش بگیرد، دلش می‌گرفت.

وقتی که دلش می گرفت به یاد حضرت ابراهیم علیه السّلام می افتاد، به یاد کربلا می افتاد، به یاد خوابی می افتاد که در خانة گلی روستایی در چپقلو دیده بود. با خودش می گفت:

-  این همان صحنة مقابلة لشکر تاریکی و نور است. فرماندة ما امام حسین علیه‌السّلام است. پس نباید غمی داشته باشیم!

همه جا را ظلمت و تاریکی فرا گرفته بود. زبانه‌های آتش برخاسته از انبار‌های نفت آتش گرفتة پالایشگاه آبادان مانند منّور های نظامی، فرصتی ایجاد می کرد تا بابا و رسول بیابان‌ را دید بزنند و تحرّکات دشمن ‌را زیر نظر بگیرند.

......

لحظة خدا حافظی و زدن به دل دشمن فرا رسیده بود. بابا، ابتدا، پسر نوجوانش‌ را در آغوش کشید و گریست ولی در یک آن از ذهنش گذشت که شاید این کار، روحیّة‌ رسول را تضعیف کند، پس با دست به پشت او زد و گفت:

-  موفق باشی پسرم. رسول جان! برو پشت آرپی‌جی. دیگه وقتش رسیده. از هیچ چیزی هم واهمه نداشته باش. خدا با ماست.

........

حدود ساعت هشت صبح بود که صدای مبهمی گوش آن‌ها‌ را حسّاس کرد. هردو نفر سلاح‌های خود را برداشته و گلن‌ گِئدن‌ها را کشیدند و در حالت آماده باش قرار گرفتند. صدا از طرف سنگر خودی بود. به هر حال فرقی نمی‌کرد. دشمن هم می توانست منطقه ‌را دور زده و از پشت سر نزدیک شود. بابا، ‌بدون هدف گیری شروع کرد دور و بَر ‌را به گلوله بستن.  یک نفر صدا می‌زد:

- بابا! بابا! بابا...

بابا زیر لب گفت:

- نکنه عراقی‌ها باشند که می‌خواهند مارا گول بزنند! صدا نزدیک و نزدیک‌تر شد. بعد صدا زد:

- رسول! رسول!...

بابا فریاد زد:

- بیا جلو!

 صدا تکرار کرد:

- بابا نزنید! منم! نیروی خودی! آقای کوچکی من هستم. نزن!

             بابا تیراندازی ‌را متوقّف کرد.  قدّ و قامت جوانی درمنظر چشم آن‌ها ظاهر شد که لباس پاسدارهای کمیته را به تن داشت و کوله‌ پشتی پر از کیک و خرما و آب با خودش آورده بود. جوان خودش را معرفی کرد:

- من فرماندة سپاه آبادان هستم. ما جلوی دروازه‌های شهر منتظر شما بودیم! گفتن که شما فقط دو نفرید. ما فکر نمی‌کردیم که شما بتونید مقاومت کنید. بابا! در حقیقت، شما فرمانده آبادان هستید نه ما!

             بله این جوان، جهان آرا بود. او وقتی پدر و پسر را دید که تک و تنها ولی صحیح و سالم و سلاح به دست در پشت خاکریز ایستاده‌اند شروع کرد به اشک ریختن، پدر و پسر‌ را بوسیدن و دور آن‌ها چرخیدن.

 

 

 



امروزها قیزیل داغ با دامنی پر از شقایق از مهمانانش استقبال می کند. فرصت را غنیمت بشماریم



بچّه های مدرسه انقلاب اسلامی (روشن قدیم) در کنار معلّمشان  در سال 1350

بچّه های مدرسه انقلاب اسلامی (روشن قدیم) در کنار معلّمشان در اردیبهشت سال 1395 

بعضی از این بچّه ها نوه های بچه های بالا هستند

برای آشنایی با این معلّم زحمت کش لینک زیر را کلیک کنید

http://www.aparat.com/sarvpress



این کتاب ترجمه انگلیسی کتاب جهاد اکبر امام خمینی (ره) است. چاپ و نشر این کتاب گستره جهانی یافته و تا کنون بیش از 14 نوع چاپ رهگیری شده و مترجمین زبان های دیگر با استفاده از این ترجمه به بیش از ده زبان متفاوت آن را ترجمه و منتشر نموده اند.



این کتاب شامل خطبه امام رضا علیه السّلام در باره عید سعید غدیر است که به زبان های عربی، انگلیسی، فارسی، ترکی و به صورت سروده ترکی با الفبای ترکی (لاتین) در آمده است.



این کتاب ترجمه انگلیسی هشت غزل از امام خمینی (ره) با نام سبوی عشق به زبان انگلیسی است. این کتاب نشر جهانی پیدا کرده و در تمام کشورهایی که جمهوری اسلامی ایران نمایندگی دارد توزیع شده است.



این کتاب شامل اصطلاحات و واژگانی است که در حرم مطهر امام رضا علیه السّلام کاربرد دارند همراه با معادل انگلیسی آن ها



این کتاب شامل احادیث و فرمایشات امام رضا علیه السّلام در مورد مقام و جایگاه ولایت و عترت طاهره علیهم السّلام می باشد.



این کتاب با عنوان فارسی"معنی در ساخنار" کتاب آموزش درک مطلب، ترجمه و نگارش متون انگلیسی است. نگارنده، موفق به ابداع سبکی در آموزش زبان انگلیسی شده که با این روش افراد تحصیل کرده رشته های گوناگون فقط با آموزشی 40 ساعته مترجم رشته تخصصی خود می شود. این کتاب محتوای آموزشی این سبک آموزشی است. این دوره را خود نویسنده به صورت آنلاین تدریس می کند.



کشف قبور هفت امام زاده از نسل امام سجّاد علیه السّلام در روستای قشلاق در نزدیک روستای ازناو. نام امام زادگان عبارتند از: سیّد اسحاق (ع)، سیّد جلال الدّین (ع)، سیّد فخر الدّین (ع)، سیّد علی (ع)، سیّده سلطان بخت(ع)، سیّده جهان ملک (ع)، سیّده شاهی (ع). با توجّه به این که ساختمان امام زاده ازبین رفته بود، اهالی مشغول بازسازی آن هستند.



شجره نامه و تاریخچه ی امام زادگان عین و غین در روستای ازناو (شهرستان فامنین همدان)

بقعه این امامزادگان در بالاى تپّه‏اى در بخش جنوب شرقى روستاى ازناوه از بخش فامنین و در 80 کیلومترى شمال شرقى شهر همدان واقع شده است.

ساختمان بقعه، بنایى مربّع شکل از نوع مقابر چهارضلعى یک طبقه است که در گاهى رو به شمال دارد. ارتفاع بناى آن از بیرون 7/12 متر و ابعاد هر یک از اضلاع آن از خارج، و از داخل 5/6 متر است. دیوار سمت غرب به جهت وجود راه پله، از بقیّة دیوارها ضخامت بیشترى دارد. نقشه مربّع امامزاده در بالا بازدن ترنبه‌هایى به هشت ضلعى و پس از آن توسّط قوس‌هایى به شانزده ضلعى تبدیل گشته و گنبد در پوشه پیوسته‏اى بر آن شکل شانزده ضعلى تبدیل گشته است.

گنبد از نوع قوس شبدرى تند و کند است (گنبد داخلى، تند و خارجى، شبدرى کند است). پوسته‏هاى گنبد با آجر کارى خفته و راسته ساخته شده و در قسمت میانى، منفذى براى نورگیرى و تهویه دارد. آجر کارى گنبد شبیه آجر کارى بناى مقبره ارسلان جاذب (415 ـ 378 هـ . ق) در خراسان است. فاصله پوسته‏هاى گنبد امامزاده بسیار کم است. با این‌که استوارى و استحکام بنا ناشى از دیوار محکم آن است، اما براى جلوگیرى از دانش گنبد، از فیلپاهاى چسبیده به دیوار استفاده شده است. قطر هر یک از فیلپاها 20 سانتى‌متر و ارتفاع دو تا از آن‌ها که بلندترند، به 80/6 متر مى‏رسد قوس درگاه ورودى هم روى دو تا از این فیلپاها قرار گرفته است.

در گاه ورودى بنا در ضلع شمالى آن قرار دارد. این درگاه، در میان یک طاقنماى بزرگ که دو طاق کوچک در جناحین به صورت قرینه دارد. تعیبه شده است. فضاى داخل طاقنماى بزرگ پیرامون ورودى بنا به بخش‌هایى مساوى و مرتبط به هم تقسیم شده به گونه‏اى بدیع و زیبا با آجر تراش و طرح‌هایى گیاهى و هندسى تزیین گردیده است و از نظر شکل کلّى، با نماى ورودى گنبد علویان همدان همانندى دارد.

در ضلع غربى دیوار، از درون بنا، راه پلّه‏اى آجرى قرار دارد که داراى 15 پلّه است. دو تا از پلّه‏ها در انتها به سمت راست گردش دارد که دسترسى به بالاى گنبد را آسانتر مى‏کند، از طرفى راه ورود به بخش پیشانى (رخ بام) بنا از طریق شش پله است که در گوشه شمال غربى گنبد با آجر ساخته شده است.

نوع قوس‌هایى که طاقنماى درگاه ورودى و طاقنماهاى باریک و مرتفع دارد، از نوع قوس پنج او هفت تند است. قوس طاقنماهاى داخلى و همچنین ترنبه‏ها و راه پله نیز از همین نوع است. در حال حاضر، بناى امامزاده، تزیینات اندکى دارد که شامل آجر کارى نماى بیرونى بنا با طرح‏هاى چلیپایى و گلبرگ مى‏شود. نماى داخلى نما فاقد تزیین خاصى است.

در وسط بنا، ضریح چوبى ساده‏اى قرار دارد که عبارتى با جوهر آبى رنگ به تاریخ 1200 هـ . ق بر آن نوشته‏اند. «... کاتب الحروف ملا محمّد هاشم همدانى شهر رمضان المعظّم سال 1200». با توجّه به شیوه معمارى مى‏توان ساختمان اصلى امامزاده را به قرن هفتم و هشتم هجرى انتساب داد.

اهالى روستاى ازنا و براساس نوشته سنگ قبرى که روى آن این عبارت آمده است: المتوفّاى مرحوم شیخ غین فی محرم الحرام... به بناى امامزاده‏اى که در فاصله 20 مترى شمال غربى امامزاده ازناو (عین) واقع است، امامزاده عین اطلاق مى‏کنند. سنگ قبر در محوّطه گورستان پیرامون امامزاده ازناو قرار دارد، و تاریخ آن محو گردیده است، احتمالاً تاریخ آن همزمان با تاریخ سنگ قبرى است که توضیح آن در متن بالا آمده است و آن هم به علّت شباهت خطوط هر دو کتیبه سنگ قبرهاست، که خط ثلث مى‏باشد.

ساختمان امامزاده غین بنایى چهار ضلعى است، که با مصالح سنگ لاشه و ملات گل ساخته شده است، بنا داراى گنبدى کم خیز و بدون گریو است. زمان ساختمان دقیقاً مشخص نیست، زیرا کتیبه‏اى در داخل آن وجود ندارد و تنها سنگ قبرى که نام امامزاده غین بر آن نگارش شده در کنار و نزدیکى بنا قرار دارد. این سنگ قبر به صورت معمول بر روى زمین قرار گرفته و در طى زمان بسیار جابه جا شده است. بناى امامزاده عین و غین به شمارة 1867 و در تاریخ 21/02/1376 به ثبت آثار ملّی و تاریخى رسیده است.

نسبشریف‏: چنان‌که اشاره شد، آقاى عراقچیان که مزار امامزاده را توصیف نموده مى‏نویسد: «علّت اطلاق امامزاده غین بر این بنا و امامزاده عین بر بناى مورد بحث در متن کاملاً مشخص نیست». متأسّفانه عدم مراجعه نویسندگان، و محقّقین آثار باستانى بقاع متبرکه به کتب انساب از یک طرف، و عدم آشنایى آنان به علم انساب از طرف دیگر، باعث شده که این محقّقین به همان ظاهر بقعه اکتفا کنند و کنکاشى دربارة خفته در مزار ننمایند. حال آن‌که اگر معلوم شود خفته در مزار کیست، آن وقت معلوم خواهد شد که او چه مقام و ارزشى داشته که چنین بناى با شکوهى براى وى بر پا داشته‏اند.

چنان‌که دربارة امامزادگان همدان در کتاب مزارات تویسرکان و مزارات نهاوند گفته شد، صاحب بن عباد، دختر خود سپهر آزرمیه را به عقد یکى از سادات حسنى که سیّدى بزرگوار، فاضل، و دانشمندى ادیب و شاعر بود، رسانید، که نامش ابو الحسن على الاطروش بن حسین بن على بن حسین بن حسن البصرى بود، او از دختر صاحب فرزندى به نام أبو عباد الحسین روزى شد که حسین داراى چند فرزند من جمله أبوهاشم زید بود، وى نیز صاحب چند فرزند من جمله ابو شهاب علاء الدوله وزیر گردید، و از سیّد علاء الدوله چند فرزند دانشمند و فاضل به دنیا آمدند که من جمله آنان: عین الشرف، و عز الشرف بودند، این دو بزرگوار ریاست معنوى و مادى شهر همدان را به عهده داشته، و مرجع امور مسلمانان همدان بودند. ایشان به جهت علم و تقوى و انتسابشان به امام حسن مجتبى ‰ ، و نوادگى صاحب بن عباد وزیر دانشمند شیعى، مورد احترام خاص و عام بودند، از اینرو مکان کنونی که روزى روستاى محل اقامت و استراحتگاه تابستانى آنان بوده وفات یافته و دفن شده‏اند. نسب شریف امامزاده عین و غین از قرار ذیل است:

عین الشرف و عز الشرف ابنی السیّد الأجل علاء الدوله وزیر ابن تاج الدّین أبی‌هاشم زید بن حسین ابی عبداللَّه بن ابى الحسن على بن حسین بن على بن حسین بن حسن البصرى بن قاسم بن محمّد البطحانی بن قاسم بن حسن بن زید بن امام حسن ‰ .

بنابراین این بزرگواران با 13 واسطه به امام حسن مجتبى ‰ و با سه واسطه نوه صاحب بن عباد هستند. از آنجایی‌که نخستین بار نام و نسبشان را بیهقى متوفّاى 565 هـ . ق اشاره نموده پس معلوم مى‏گردد آنان تا ثلث اوّل قرن ششم هجرى در قید حیات بوده‏اند. زیرا کتاب لباب الأنساب در این تاریخ تألیف شده است.

شهرت بقعه اوّل به امامزاده عین، به درستى معلوم است، زیرا نام شخصیّت مدفون در آن عین الشرف بوده است، بنابراین ابتداى نام امامزاده بر بقعه اطلاق شده است.

شهرت بقعه دوّم به امامزاده غین، با وجود این‌که خفته در مزار عز الشرف است از چند لحاظ قابل ذکر است:

1. شاید به خاطر وجود سنگ قبرى که روى آن مرحوم غین نوشته شده، این مزار به امامزاده غین خوانده شده است.

2. علّت دیگر که مقرون به صحت است، و چنان‌که متداول قرون ششم و هفتم و هشتم در بقاع، کتابت نام متوفى به خط کوفى بوده، لذا عز الشرف پس از ساییدگى به غین خوانده شده است.

3. شاید این نامگذارى به خاطر توازن و سادگى در اداء در نام این امامزادگان باشد که گفتن عین و غین راحت‏تر و دلایل فوق را نیز شامل مى‏شده است. به هر حال، آنچه مسلم است خفته این دو مزار دو تن از سادات جلیل القدر و عظیم الشأن حسنی‌اند که در فضل و تقوی از معاریف خاندان حسنی در همدان بودند.


کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است، اما برای چاپ مطالب اجازه کتبی مالک سایت و صاحب اثر لازم است!(مزارات ایران و جهان اسلام: http://shrines.blog.ir/)

منبع: http://shrines.blog.ir



شنبه 19 ارديبهشت 1394برچسب:شعر رضوی,شعر ترکی,عظیم سرودلیر, :: 17:51 ::  نويسنده : عظیم سرودلیر

ای جان بد نیمدن چیخ

 ای جان بدنیمدن چیخوب اوچ صحن و سراده

گیت ، گَل ،  قاناد آچ گنبد و گلدسته آراده

آزاد ایت اوزون توپراقا بنزَر بدنیمدَن

سیندیر قفسی ، قورتار اوزون ، ایله اراده

قوزان او قیزیل گنبدی بیر نیچّه فیریلّان

اُول گنبد و گلدسته آرا سعی و صفاده

چیک بورنو وا خوش ای لَری قالخور  یِر اوزوندن

بیل واردی بهشت عطری خراساندا رضا ده(ع)

آچ  گوزلریوی  باخ  آشاقا ، پنجره  دالدا

گور بیر نیچه امّید ایله گوزلردی هواده

قوی بیر قولاقون دوشلره سَن سَسلره هوش ویر

عشق ایله اورک دردی گلوبلَر نیجه داده

واردور اوره گینده هره نون دردلری آمّا

قویمور اولاری ، عشق و محبّت ، گله یاده

گَلجَک دیله " ای جیرانا ضامن " ادب ایله

گوزدن گیچیری بیر آقا ، گیز لَنمیش عبا ده

یانموش جیگری ،کوچه ده آهی اوجالانمیش

کیملَر اینانار قالمیش  اوزوم  زهر جفا ده

دوتموش اوزینی حسرت ایله یثربه ساری

گَلمََک لیگه  یوللور سَسینی  اوغلی جواده

گَل واجب اولوب گلمه گین، ایستَر چیخه جانیم

غربتده قویولّار منی قبره نه مناده

بوندان بیله گوزدَن یِرَه یاش یاغدیراجاخلار

سرو ایله صنوبر داغ و داشلار بو عزاده

عظیم سرودلیر

پنجشنبه

15 / 10 / 1384 مطابق با چهارم ذوالحجّه 1426

مشهد مقدّس

 

 

 

 

 



یک شنبه 9 فروردين 1394برچسب:ازناو,عظیم سرودلیر, :: 20:38 ::  نويسنده : عظیم سرودلیر

مسجد ازناو، یادگار دیانت، تلاش و کوشش و ایثار ساکنین گذشته و حال این روستا

بنای مسجد ازناو در سال 1329 با وقف زمین از طرف مرحوم میرزا ابراهیم براتی محمدی و برادر ایشان، مرحوم مشهدی احمد آقا، آغاز شد. محل احداث مسجد ابتدا به صورت باغی بود متعلق به این دو برادر. در سال 1385 سیم کشی برق مسجد را روح الله محمدی انجام و انشعاب برق نیز به همت آقای یزدان علیجانی انجام گرفت. سرویس بهداشتی مسجد را آقای روح الله محمدی با کمک بهروز محمدی احداث نمودند. پنجره ها و فرش مسجد را مرحوم حاج عین الله کریمی و حاج ابوالقاسم احمدی اهدا نمودند. مجموع تلاش این عزیزان مسجدی را مهیا نموده که مراجعه کنندگان به راحتی می توانند در چشمه مقابل مسجد وضو گرفته و نماز خودرا به جا آورند.



کتایب قیزیل داغ لار  با شماره (oai:nlai.ir/158875) در کنسرسیوم محتوای ملّی به ثبت رسید.



"فرهنگ اصطلاحات عرفان و فلسفه  اسلامی" به بخش مرجع کتابخانه مجلس شورای اسلامی اضافه شد: .منبع خبر: http://www.icana.ir/Fa/News/174872 

جهت خرید به مراکز زیر مراجعه فرمایید:

تهران: مقابل دانشگاه تهران- کتابفروشی پارسیان. تلفن 66964164-021

قم: چهار راه شهدا بوستان کتاب

قم: پاساچ قدس- کتابفروشی انتخاب

ساوه: شهر کتاب



مقبوله خوانی

مقبوله، سروده ای بود که هر روز هنگام پایان مکتب، خوانده می شد. برنامه به این ترتیب بود که در پایان روز، دو نفر از شاگردها در گوشه ای از مکتب خانه سر پا، کنار هم ایستاده و یک دست در گردن دیگری می اندختند و سروده را با صدایی بلند و آهنگی موزون می خواندند و بقیّه ی شاگردها هم گوش می دادند. پس از خاتمه ی سروده ،شاگردها، با اجازه ی آقا ملّا، یکی یکی، برخاسته و در کنارِ دَر، رو به آقا ملّا و دیگر شاگردها با صدای بلند می گفتند "غَفَرالله لَکم" یعنی "خدا شمارا عفو کند" و آقا ملّا هم می گفت "لَنا وَ لَکُم" یعنی (هم مارا و هم شمارا" و از اطاق خارج می شدند.

مقبوله

مقبوله ی طاعت و دعا را / خشنودی حضرت خدا را

خشنودی جبرئیل اعظم / مجموع ملایک معظّم

آن روضه ی پاک مصطفا را / آن مرقد شاه اولیا را

مستان توکل صمد را / آسوده ی بستر لحد را

بر قوّت پادشاه اسلام / بر دولت حاجیان احرام

آنان که به ما ز زندگانی / دارند حقوق آب و نانی

یار ب تو زفتنه ها نگه دار / بر ظلمت ظالمان میازار

اصحاب طریق راه دین را / ارباب توکّل و یقین را

کام دل دردمند ما را / دفع اَلَم و گزند ما را

بر مؤمن پاک آل آدم / پیران چهار رکن عالم

روح پدران و مادران را / خویشان و عمو ، برادران را

این تیغ زبان به خیر رانیم / الحمد به صدق دل بخوانیم



می خواهمت

(غزلی از آقای ابراهیم قاسمی- شاعری از روستای چپقلو)

 

می خواهمت چوبلبل عا شق بهار را

دهقان پیر خرّمی کشتزار را

می خوا همت چو خسته  دلی تشنه درکویر

نزدیک خویش زمزمه ی چشمه سار را

می خواهمت چو عاشق دلخون سینه چاک

بوی غبار خاک قدم های یار را

می خواهمت چو مرغ گرفتار در قفس

پرواز در بهار و گل و سبزه زار را

می خواهمت چو آن گل حسرت که سال ها

حسرت به دل بمانده که بیند بهار را

می خواهمت چو دیده ی کم نور  محتضر

دیدار چهره ی شه دُلدُل سوار را

منبع: وبلاگ بالا بهشت



شفاعت حضرت  فاطمه(س)


ای شیعه دهم مژده که در روز جزا

بر درب جهیم چون بر آید زهرا(س)

آن دم که کشند اهل عصیان به جهیم

آنان که گناهکار بوده و اهل جفا

گر فاطمه(س) خواندش به پیشانی وی

موءمن به خدا بوده و هم اهل ولا

گوید که خدا! فاطمه ام نامیدی

یعنی که من و جملگی آل عبا

نسل من و دوستان مارا همگی

از آتش دوزخت نمودید رها

حقّ است مرا وعده ایا دخت رسول!

آید  زخدای لم یزل این آوا

گر سوی جهیم می کشند اینان را

خواهم شنوم شفاعت از سوی شما

بینند مقام تو  همه دشمن و دوست

آنگاه پذیرم آن شفاعت یکجا

دستش توبگیر هر آنکه موءمن خوانی

بر جنّت ما  وی اش تو داخل بنما

عظیم سرودلیر

18/9/87

شهر مقدّس قم

 

 

 



کاروانی آمده

 

کاروانی آمده در اربعینت یا حسین

آمده بر دیدنت طفل حزینت یا حسین

 

کربلا غوغا شده با ناله و آه و فغان

می دوند هرسو شتابان دختران خسته جان

وا ابا! و اخا! گوید علی زین العباد

می فشاند اشگ دیده آن امام انس و جان

کاروانی آمده در اربعینت یا حسین

آمده بر دیدنت طفل حزینت یا حسین

 

زینب و کلثوم می بویند خاک کربلا

تا مگر یابند قبر پاک شاه نینوا

بر سر و سینه زنان و بی قرار و بی امان

می کشند آه از دل و از جان ندای یا اخا

کاروانی آمده در اربعینت یا حسین

آمده بر دیدنت طفل حزینت یا حسین

 

ام لیلا پرسد از قبر علی اکبرش

می رود یابد ربابه یک نشان از اصغرش

مادر قاسم صدای نوجوانش می زند

بر مشامش آید اکنون عطر یاس پرپرش

کاروانی آمده در اربعینت یا حسین

آمده بر دیدنت طفل حزینت یا حسین

 

گیرد از هر کس سکینه یک نشانی از علم

از سر بشکسته و از هر دو دستان قلم

پرسد ای عمّه، عمو، سقا ابولفضلم کجاست؟

قطره های اشک ریزد از دو دیده دَم به دَم

کاروانی آمده در اربعینت یا حسین

آمده بر دیدنت طفل حزینت یا حسین

 

یاورانت هر یکی شرمنده است و شرمسار

سر به تن نبود که در راه تو بنماید نثار

اهل بیت از ره رسیده، کس نیاید پیش واز

سوی یثرب بدرقه بنموده سازد ره سپار

کاروانی آمده در اربعینت یا حسین

آمده بر دیدنت طفل حزینت یا حسین

 

عظیم سرودلیر

21/10/1390 مطابق با 18 صفر 1433

مشهد مقدس

 



 

 

مرحوم میرزا ابراهیم رحمانی یکی دیگر از ملّاهای کوسه لو (گلخندان فعلی) در کنار دو نوه ی عزیزش

مرحوم میرزا ابراهیم رحمانی اهل بازران، مللّای با سواد و اهل عرفان و معرفتی بودند که اشخاص زیادی در مکتب ایشان شاگردی نموده و احکام، تاریخ، اخلاق اسلامی و قرائت قرآن کریم را فرا گرفتند. ایشان علاوه بر این که قاری برجسته بودند از نظر خودسازی و اخلاق اسلامی نیز زبانزد بودند و تمام کسانی که در مکتب ایشان حضور می یافتند جذب لبخندهای ملیح معنوی ایشان شده و به فراگیری علوم و تربیت اسلامی نیز علاقمندتر می شدند. روحشان شاد، یادشان با هدیه ی حمد و سوره خوانندگان عزیز، گرامی باد.

سروده ای از مرحوم میرزا ابراهیم رحمانی (بازرانی) متوفی سال 58 هجری شمسی

معنای مسلمانی

بپرسیدم زدانشمند معنای مسلمانی

مسلمان را صفاتی گفت آن دانای ربّانی

مسلمان را بُوَد در زندگی برنامه ی قرآن

کند تطبیق اعمال خودش با حکم قرآنی

مسلمان با حیا و غیرت و با عفّت و عصمت

بپوشاند خود از نامحرم و انظار شیطانی

به روز حشر کی گردد شفیعت احمد مرسل

که کردی پایمال این سان تو آیین مسلمانی

مسلمانی نه اهل لهو نه لعب و نه عیّاشیست

چرا این قدر بی فکری و این اندازه نادانی

بیا راضی کن از خود شافع روز قیامت را

که هم دنیا و هم عقبی شوی از رستگارانی

خدایا کاتب اشعار حاجتمند درگاهت

همیشه قلب محزون، چشم گریان است رحمانی


وصیّت نامه مرحوم میرزا ابراهیم رحمانی در سال 1339 بادستخط خودشان

 

برای درشتنمایی روی تصویر کلیک کنید



شام شب تارماند


روز به پايان رسيد شام شب تار ماند

در خِيَم سوخته عابد بيمار ماند

غارت طفلان شد و اُسرتشان سر رسيد

قافله آماده شد قافله سالار ماند

شاه شهيدان حسين چهره بخون در كشيد

زينب خونين جگر سمبل ايثار ماند

غربت و تنهائي و سوز دل كودكان

با حرم غمزده عاقله بي يار ماند

روي زمين هر طرف پيكر آل رسول

كرب بلا لاله گون گل زد و گلزار ماند

آيت حق بر زمين ، قافله سالار نيست

سر زبدن شد جدا سر شُد و سردار ماند

اهل سماء در عزا اهل زمين اشكبار

خون حسين ريخته شد خونجگر ابرار ماند

صبح سحر قافله عزم سفر مي كند

سر به سرِ نيزه ها بر كف اغيار ماند

سرو چمن در بغل زانوي غم بر گرفت

آه زدل بر شدو ديدة خونبار ماند

 ع- سرو

10 /2 / 1385 مطابق با دوم ربيع الثّاني1426

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مشهد مقدّس

 



پنج شنبه 12 مهر 1395برچسب:عاشورا,عظیم سرودلیر,محرم,گلخندان, :: 18:52 ::  نويسنده : عظیم سرودلیر

 مشک با وفا

 

     ای مشک من بهر خدا               بر عهد خود بنما وفا

       لطفی بر این سقّا نما                 آبی رسان بر خیمه ها

        هنگام ترک خیمه ها               دیدی تو خود آن ماجرا

دیدی که طفلان آب را              خواهند همه از ما دوتا

         ای مشک من بهر خدا               بر عهد خود بنما وفا

       لطفی بر این سقّا نما                 آبی رسان بر خیمه ها

         بر حقّ سپرد اهل عبا            با صد دعا ما هر دورا

    آویخته بر شانه ام                زینب به امّیدی تورا

 ای مشک من بهر خدا         بر عهد خود بنما وفا

  لطفی بر این سقّا نما           آبی رسان بر خیمه ها
   دیدی میان نهر آب                کردم تورا سیراب آب

لب های خود بگذاشتم         خشکیده و بی تاب آب

  ای مشک من بهر خدا           بر عهد خود بنما وفا

   لطفی بر این سقّا نما           آبی رسان بر خیمه ها 

        گفتم که اصغر رفته خواب      بی هوش و بیند خواب آب

       اهل حرم هی می زنند         فریاد آب و آب و آب                

 ای مشک من بهر خدا          بر عهد خود بنما وفا

        لطفی بر این سقّا نما          آبی رسان بر خیمه ها    

      تقلید این فرقم مکن               در خجلتم غرقم مکن

     افسرده خاطر خویش را       از بُن جدا دستم مکن
    ای مشک من بهر خدا         بر عهد خود بنما وفا

     لطفی بر این سقّا نما           آبی رسان بر خیمه ها 

          ای جان من جانان من         از جان، تو بی جانم مکن

             عهدي نمودم با حرم           بشکسته پیمانم مکن              

        ای مشک من بهر خدا         بر عهد خود بنما وفا

            لطفی بر این سقّا نما           آبی رسان بر خیمه ها 

           خونم چکد از دیده  ها       از تو نریزد قطره ها

            چشمان ده ها تشنه لب        در ره کنار خیمه ها

            ای مشک من بهر خدا          بر عهد خود بنما وفا

             لطفی بر این سقّا نما           آبی رسان بر خیمه ها 

             در انتظار ما دو تا            رو سوی میدان بچّه ها

                  اکنون نَفَس های همه              حبسی شده در سینه ها 

          ای مشک من بهر خدا         بر عهد خود بنما وفا

          لطفی بر این سقّا نما           آبی رسان بر خیمه ها

             ببریده قوم اهرمن               از بازوان دستان من

              فرق سرم بشکسته اند        خونین شده چشمان من 

             ای مشک من بهر خدا            بر عهد خود بنما وفا

             لطفی بر این سقّا نما           آبی رسان بر خیمه ها

           از خود نمی سازد جدا         دندان من آب و تورا

 امّید من از من مگیر     این آب چون جان مرا                        

            ای مشک من بهر خدا         بر عهد خود بنما وفا

        لطفی بر این سقّا نما       آبی رسان بر خیمه ها                   

                  گر خونم از تن شد برون        حفظش نما آب اندرون

              من می شوم از روی زین      از نا توانی سر نگون 

          ای مشک من بهر خدا            بر عهد خود بنما وفا

        لطفی بر این سقّا نما           آبی رسان بر خیمه ها

              با خون چشمانم شود        این دشت و صحرا لاله گون

      بارد به سرو قدّ من        تیر وسنان گونه گون 

        ای مشک من بهر خدا           بر عهد خود بنما وفا

        لطفی بر این سقّا نما           آبی رسان بر خیمه ها 

ع- سرو

سه شنبه 18 / 11/ 1384

مطابق با هشتم محرّم 1426

بعد از نماز صبح

مشهد مقدّس



ادامه مطلب ...


اذان بگو مؤذّن

تا دل ما وا بشه

شور و نشاط و شادی

تو کوچه پیدا بشه

 

صدا بزن مؤمنین

بیان به سوی مسجد

به قبله رو بگیرن

با صف و توی مسجد

 

صدا بزن مادرا

با بچّه ها بیایَن

پیش خدا روی خاک

پیشونی را بسایَن



ادامه مطلب ...


امام رضا علیه السّلام در رایطه با عید غدیر خطبه ای ایراد فرمودند که در قالب سروده ی ترکی  تقدیم می گردد.

غدير او گوندي كه بايرام اولوبدي شيعه لره

غدير او گوندي كه مولا  گلوبدي  بنده لره

غدير او گوندي كه مولا  رضا  گلوبدي دِله

بيله بيان ايله يوبدور ، نه ، خوش گون اولدي غدير

 

قيامتون گوني دورت گون بَزَلّه مثل گَلين

غدير و جمعه و اضحي و فطر بايرامين

اگر چي هر بيري ايشّيق دي ، گو ي  ستاره سي تك

ايشيق لي آي كيمي اولدوز ، آرا‌‌ ، گون اولدي غدير

 

بو گونده اولدي رها  چون كه  اوتدان ابراهيم(ع)

خليل  دوتدي اوروج شكر ايچون  هر ايل دايم

دو لانديريبدي خدا   داغ اودي  گلستانه

رسول حق  اود آرا  قورتولان گون اولدي غدير

 

غدير بايرامي   كامل اولوبدي دين نبي

علي(ع) ولايته منصوب اولوب  بحكم جَلي

اوروج دوتوبدي رسول خدا تشكّر ايچون

علي (ع) فضايلي اعلان اولان  گون اولدي غدير

 

غدير او گوندي كه يول باغله نوبدي ابليسه 

علي(ع) مخالفي   اعمالي  دوندي تَدليسه

قبول دير  هامي شيعه عبادتي  بير باش

محمّد(ص) آلينه بايرام اولان گون اولدي  غدير

 

غدير  اولوبدي  مبارك  محمّد  (ص)آلينه

خدا  ايدر كرم و لطف  عبادت اهلينه

او كس لري كه عيال و اوشاقينه خوش اولا

عمل قبول و  گناه ، عفو اولان گون اولدي غدير

 

 



ادامه مطلب ...


مخواه جز نم اشکی دمی که می آیی

بمان که بی تو امیدی به ماندگاری نیست
به روز بی کسی از کس امید یاری نیست
تویی که جاری نور از صحاری دوری
مرو که در شب غم شط نور جاری نیست
مخواه جز نم اشکی دمی که می آیی
که دوستدار تو را غیر از این نثاری نیست
بمان، مرو که پس از این همه سیهپوشی
دگر تحمل ایام سوگواری نیست
بمان که فصل سرودن دوباره آمده است
و تاب آن که تو تنهایمان گذاری نیست

محمد رضا سرودلیر- بهار 75- تهران

منبع:http://sarvdelir.blogfa.com

 



سلام علیکم

در این نمودار با تبار ملکی های یاتان و ترابی های چاهبار از توابع بخش نوبران شهرستان ساوه در استان مرکزی آشنا می شوید. امیدوارم این دو فامیل زحمت کشیده و با ادامه ی نمودار تبار فرزندانشان را تکمیل و ارتباط خانوادگی شان را تبیین کنند. در این نمودار پیوند شاخه ی ترابی های چاهبار با اقاخانی های کوسه لو نیز مشخص شده است.

لطفا برای درشتنمایی روی نمودار کلیک کنید. متشکرم- عظیم سرودلیر

 

سخنی چند درباره ی تبار ملکی ها و ترابی ها:

طبق فرمایش آقای حاج شاه علی ترابی، همراه، جدّ بزرگ این تبار و پسرش ملک محمّد در پی درگیری ها و تلفات انسانی در روستای مره سره، آن جارا ترک نموده و مدّتی را در فولاد باغی سکنی گزیده اند. الان هم کوهی در این منطقه وجود دارد که به کوه ملک محمّد معروف می باشد.  پس از آن فرزندانشان یکی به یاتان و دیگری به چاهبار کوچ نموده و ساکن آین دو روستا شده اند. علّت تغییر نام خانوادگی شاخه ی چاهبار از ملکی به ترابی هم مادرشان می باشد که بانوی سیّده ای بود و نام پدرشان ترابعلی بوده. فرزندان ایشان به احترام جدّ سیّدشان نام خانوادگی خودرا ترابی انتخاب کرده اند. (از این دو خانواده گرامی تقاضا داریم در محضر بزرگانشان نشسته و هرگونه اطّلاعات تکمیلی را  اخذ و جهت اطّلاع دیگران به آدرس ایمیل زیر ارسال نمایند تا در سایت منعکس گردد.)

azimsarvdalir@yahoo.com



پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393برچسب:گلخندان,عظیم سرودلیر,, :: 5:43 ::  نويسنده : عظیم سرودلیر

 

به یاد و خاطرم آرد غروب گلخندان

صدای هی هی چوپان گلّه ی بز و میش

صدای هِس هِس چوپان کورپه در کوچه

صدای بَع بَع بزغاله، برّه و بز و میش

که با شتاب سرازیر می شدند به دِه

صدای بادیه ی مادران

که می رفتند

بدوشند

شیر عطر آگین

 

به یاد و خاطرم آرد غروب گلخندان

صدای همهمه ی بانوان و دخترکان

کنار چشمه ی ده

نشسته در نوبت

که کوزه پر کند از آب چشمه ی شیرین

 

به یاد و خاطرم آرد غروب گلخندان

صدای مشدی حسن

که داد می زند آزاد از بر بام

آی... غریب داوار سالان آی.....

و اسمعلی به صدای بلند می گوید:

"بیزده بیر شیشک واردو..."

 

به یاد و خاطرم آرد غروب گلخندان

"آجولچولارو"

که هرکدام به جا خرمنش روانه شده

که بار باز کند

الاغ خسته رها، بر "حَیَط" روانه کند.



شاخه ای از تبار مادر ی ما: حاج عین الله کریمی

برای بهتر دیدن در دو مرحله روی نمودار کلیک کنید



My Lily

Let my lily

            grow on the Earth,

Then, a breathe of love

                   Will blow at the dawn….

                                                   for ever.

Then, we smell

non,

but love

at the dawns

                        Oh'  never.

Let my lily

            dance

                   merrily……. merrily

                                   on the branch of youth

            and smile

                        happily………….happily

Then will remain

            on the Earth

                                    nothing but life,

                                    joy, and love

                                                however.

 

Azim Sarvdalir

saturday, 26  Jul 2008



جالب ترین سایت قرآنی

سايت زير يك سايت بسيار جالب قرآني است
 
1-   امكان جستجوي آيات
2-   ابتدا زبان ترجمه مورد نظر (حدود 25 زبان) را از ستون مربوطه انتخاب ميكنيد. سپس با قرار دادن فلش ماوس بر روي هر آيه ترجمه آيه بطور خودكار نشان داده ميشود . جالب است كه چندین ترجمه فارسي در اين سايت گنجانده شده  منجمله (مكارم شيرازي فولادوند آيتي انصاريان الهي قمشه اي) اگر هم ترجمه كامل را بخواهيد گزينه ترنسليشن را از بالاي صفحه انتخاب ميكنيد
3-   امكان پخش هر آيه با صوت قاريان مختلف (قابل انتخاب از ستون مقابل)

 

4-   ضمناً در ستون انتخاب قاريان، در پايين ترين قسمت می توانید ترجمه هر آيه را به زبان انگليسي و فارسی بشنوید

 



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

درباره وبلاگ

سلام به همه‌ي اهالي محترم كوسه‌لو (گلخندان) و بازران، به عالمان، به روح پاك درگذشتگان، به گنجينه‌هاي گران‌قدر يعني سالمندان، به خواهران و برادران، به جوانان، به صاحبان دانش و معرفت، به متخصصان، به كارگران و كارمندان، به آناني كه ماندند و ديوارهاي اين دو روستاي با افتخار را افراشته نگه داشتند. به وبلاگ خودتان خوش آمدید. قرار ملاقات برو بچه های کوسه لو و بازران اینجاست. هر مطلبی دررابطه با سرزمین آبا و اجدادی‌تان دارید ارسال کنید تا در وبلاک‌تان بگذاریم. عكس‌ها، خاطرات شيرين، داستان‌ها، اطّلاعات تاريخي، قصّه‌ها، مثل‌ها، تكيه كلام‌ها، نقيل‌ها، سول‌چَك‌ها، بير گون گيتديك.....ها، و هر آن‌چه كه براي گفتن داريد بفرستيد تا در اين‌جا ارايه دهيم و ديگران هم استفاده كنند. منتظرتان هستیم. همكاران وبلاك: 1- نورالدّين هادي‌اي 2-الياس محمد 3- محمد رضا سرودلير 4-علي اصغر ترابي افراشته 5- رضا
شعر سه‌گانی
توزیع کتاب شاهدان عشق
مزار عالم ازناوی در تاجیکستان
حماسه بابا
اخبار گلخندان
گلخندان در گذر زمان
بازدید فرماندار محترم شهرستان فامنین و بخشدار بخش پیشخور از روستای گلخندان
قیزیل داغ با دامنی پر از شقایق
افتخار آفرینی تیم قزل داق
داستان مقاوت تاک‌های تشنه باغ‌های شاهقلی کندی
بچّه‌های و امروز مدرسه بازران و گلخندان
جلسه شورای اسلامی گلخندان با اهالی در مورد لایروبی جوی‌های کشاورزی
روستای چپقلو در روز سیزدهم فروردین 95
قیزیل داغ در روز سیزدهم فروردین سال 95
شکوه قیزیل داغ در جامه سپید زمستانی
برنامه مسابقات تیم قزل داق در نوروز 95
کتاب جدیدی که امروز به زینت طبع آراسته شد.
نويسندگان